قبل از اینکه بخواهید روی صندلی تان لم بدهید و این مطلب را از نگاه علمی-تخیلی بخوانید، این ملاحظات را در نظر بگیرید: 99 درصد از گونه های جاندار که در طول تاریخ بر روی زمین گام برداشته یا در دریا شنا یا در هوا پرواز کرده اند، هم اکنون دیگر زنده نیستند یا به عبارتی منقرض شده اند؛ از جمله 5 گونه "انسان ریخت" که از ابزارهای مختلف نیز استفاده می کرده و برخی پیشرفت های مشابه گونه ما را هم داشته اند -و احتمالاً مثل ما فکر می کرده اند که حضورشان بر روی زمین تا ابد تضمین شده است!
اگر بخواهیم با زبان آمار صحبت کنیم، ما آدم ها اساساً شمعی هستیم در انتظار فوت شدن. ممکن است یک شهاب سنگ غول پیکر از فضای بین سیاره ای بیاید و مثل دایناسور ها ما را منقرض کند یا حتی یک فوران آتش فشانی غیر قابل تصور محیط زندگی ما را هم مثل کروروتارسی ها زیر مواد مذاب دفن کرده و بمیراند. خلاصه اینکه ما دقیقاً نمی دانیم چه علتی می تواند در میان باشد ولی خوب می دانیم که تاریخ زمین پر بوده از ظهور و افول تمدن های مختلف.
بعد از این مقدمه امیدوار کننده (!) می رسیم به نظرات پروفسور «نیک باستروم» که ریاست انستیتو آینده بشر در دانشگاه آکسفورد را بر عهده دارد. او به تفکر در مورد خطراتی که وجود بشر را تهدید می کنند مشغول است: اینکه چه اتفاقی ممکن است بیفتد و چطور می توانیم از عهده آن بر آییم.
بزرگترین نگرانی های پروفسور باستروم شهاب سنگ ها، آتش فشان ها، یا حتی سلاح های هسته ای و شیمیایی نیستند. بلکه هوش مصنوعی است؛ فناوری جدیدی که تنها چند جهش خیال پردازانه جلوتر از فناوری امروزی زندگی ما، منتظر ایستاده است.
مشکل، به طور خلاصه این است که انسان آنقدرها هم باهوش نیست. مغز ما در برخی عملکردها خوب است ولی در بقیه بی عُرضه. بنابراین یکی از مخلوقات آینده -مثلاً یک اَبر اَبر اَبر کامپیوتر، که حتی هنوز در خیال پردازی های ما هم نیست- می تواند بالاخره از ما پیشی بگیرد.
به طور میانگین مغز افراد می تواند 7 قطعه اطلاعات مجزا را به طور همزمان مدیریت کند؛ برای نوابغ این عدد گاهی 9 است و هر دو به طرزی شگفت آور به عدد مربوط به حیوانات نزدیک اند، البته این نزدیکی معنادار نیست زیرا درجه پیچیدگی فکر انسان متفاوت است. اگر ما می توانستیم 90 درصد از مفاهیم را در یک چشم بر هم زدن غربال کنیم یا میلیاردها بیت داده را بی درنگ به یاد آوریم، آن وقت قادر به دستیابی به یک چشم انداز ذهنی کاملا جدید بودیم. البته به نظر نمی رسد مغز مان بتواند چنین حجم کاری را انجام دهد ولی شاید بتواند دستگاهی بسازد که قادر به انجام آن باشد.
برای درک اینکه چرا هوش مصنوعی می تواند خطرناک باشد، باید از نگاه انسانی به آن (یعنی تصور آن با ویژگی های انسانی) پرهیز کرد. وقتی از خود می پرسیم که هوش مصنوعی در یک وضعیت خاص چه خواهد کرد، نباید به نمایندگی از آن پاسخ دهیم. کسی نمی تواند یک نسخه بسیار هوشمند از خودش را در وضعیت ادراک و پاسخ به چنین پرسشی قرار دهد.
ادراک انسان تنها یکی از گونه های هوش است که با انگیزه های درونی او مثل همدلی با دیگران، ترکیب شده و نوع نگاه خاصش به دنیا را رنگ آمیزی می کند و به این شکل، کارهایی را که حاضر است برای رسیدن به هدف انجام دهد محدود می نماید. درک این مورد که چنین انگیزه های بیوشیمایی اصلاً جزو ضرورت های هوش مصنوعی نیستند مهم است. در اصل یک سری نرم افزار ضمنی در نوع بشر هست که فرهنگ و تحول نسل های قبلی اش در طول اعصار مختلف، آنها را به هوش او تزریق کرده اند.
نیک باستروم می گوید بهترین راه فکر کردن به هوش مصنوعی به عنوان یکی از نیروهای بسیار کهن طبیعت، شبیه نوع نگاه به یک منظومه خورشیدی یا یک توفان است؛ یک چیز قدرتمند ولی متمایز از هوش انسان.
اگر زمین به سلطه ربات های تحت امر یک هوش مصنوعی در آید، ما باید به یک منظومه دیگر برویم و آن بخش از هستی را به محلی مناسب برای سکونت خود تبدیل کنیم. در اصل شاید این تنها راه برای متمایز شدن ما با دیگر گونه هایی باشد که منقرض شده اند. ولی حتی روی این هم نمی شود حساب کرد زیرا ممکن است سایر منظومه ها یا کهکشان ها، دست آخر به مکان مناسبی برای زندگی ما تبدیل نشوند.
پرسش این است که وقتی هوش مصنوعی زرنگ تر از ما شد، آیا تصمیم خواهد گرفت که وجود ما دیگر لازم نیست یا به ما امکان ادامه حیات را می دهد؟
موضوع مطلب :